مغز هم همواره منطقی نیست!

به گزارش مجله ایرکا، همه ما تصور می کنیم یا حداقل دوست داریم باور کنیم که بسیاری از تصمیم های مان را به صورت کاملا عقلانی و منطقی گرفته ایم اما واقعیت این است که حتی در عمیق ترین تصمیمات به ظاهر منطقی ما، ردپایی از جهت گیری های ناخودآگاه یا به عبارت درست تر، سوگیری های شناختی مغز (Cognitive Biases) دیده می گردد.

مغز هم همواره منطقی نیست!

این سوگیری های شناختی بر باورهای ما تأثیر می گذارد و حتی به تصمیم ها و قضاوت های مان جهت می دهد البته گاهی این سوگیری های مغزی به خوبی برای خودمان یا حتی در تصمیم گیری های افراد دیگر قابل شناسایی است اما در بیشتر موارد این باورهای شناختی آنچنان لایه ای و نرم در ناخودآگاه ما جا خوش نموده اند که اصلا متوجه شان نمی شویم.

شکل گیری این تعصبات و سوگیری های شناختی به محدودیت ظرفیت توجه و تحلیل مغز برمی گردد. در حقیقت ما نمی توانیم در هر تصمیم گیری تمام جزئیات، جوانب و نظرات را مدنظر قرار دهیم و سپس تصمیم گیری کنیم.

به همین علت در بیشتر موارد به میانبر های مغزی مان اعتماد می کنیم تا سرعت قضاوت و نتیجه گیری را بالا ببریم اما این کار در عین افزایش سرعت تحلیل و نتیجه گیری، ممکن است ما را به دام سوگیری های شکل گرفته در مغزمان گرفتار کند.

در هفته جهانیآگاهی از مغز، هفت سوگیری رایج شناختی را که بیشتر ما در تصمیم ها و قضاوت های روزانه مان به دامشان گرفتار می شویم آنالیز می کنیم تا ضمن آگاهی بیشتر بتوانیم تا جای ممکن قضاوت ها و تصمیم های مان را از مسیرشان خارج کنیم.

برگرفته از: verywellmind.com،corporatefinanceinstitute.com، openculture.com، minnstate.edu

سوگیری بازیگر-ناظر

سوگیری بازیگر - مشاهده گر یکی از رایج ترین سوگیری های شناختی است که در آن فرد زمانی که اتفاقی برای خودش بیفتد آن را وابسته به عوامل بیرونی می داند اما اگر همان اتفاق برای فرد دیگری بیفتد آن را به عوامل درونی فرد نسبت می دهد. بگذارید با یک مثال با این سوگیری شناختی بیشتر آشنا شویم؛ حتما برایتان پیش آمده که وقتی در حال راه رفتن هستید و ناگهان زمین می خورید آن را به عوامل بیرونی مانند ناصافی یا لیزی سطح زمین نسبت می دهید. حالا اگر ببینید فردی جلوی شما زمین بخورد احساس می کنید که به دلیل ناتوانی اش در درست راه رفتن یا حواس پرتی اش زمین خورده است.

بنابراین در یک اتفاق مشابه تحلیل ما از اتفاق براساس این که ناظر اتفاق باشیم یا خودمان بازیگر آن اتفاق باشیم، کاملا متفاوت خواهد بود! از مثال های دیگر این پدیده در خصوص خودتان می توان

به موارد زیر اشاره نمود:

ممکن است بگویید علت این که در یک جلسه کاری مهم ناکام مانده اید، خستگی یا در قرارهای بین المللی تغییر ساعت بدن به دلیل پرواززدگی بوده است.

ممکن است بگویید علت ناپیروز بودن در امتحان تان به این دلیل بوده که معلم سوال های پیچیده زیادی در امتحان مطرح نموده بود.

همین اتفاق ها در حالتی که برای فرد دیگر اتفاق بیفتند به شکل دیگری از نظر شما تعبیر خواهند شد:

همکارتان یک جلسه مهم را خراب نموده زیرا تنبل و ناسازگار است (نه این که دچار پرواززدگی شده است!)

همکلاسی تان در امتحان پیروز نبوده زیرا به اندازه کافی سختکوش و باهوش نیست (نه به این دلیل که او هم در همان امتحان پر از سوال های پیچیده که شما در آن ناپیروز بودید، پیروز نشده است.)

اگرچه عوامل مختلفی در شکل گیری این سوگیری می تواند دخیل باشد، اما پیشینه ذهنی مهم ترین عامل دخیل در بروز این پدیده است.

زمانی که ما خودمان بازیگر یک اتفاق هستیم به تمامی افکار و رفتارمان که در بروز آن اتفاق دخیل بوده است واقف بوده ایم. ولی در خصوص دیگران ما از افکارشان خبر نداریم و به همین دلیل همه اعمال شان را به ویژگی های درونی خود فرد نسبت می دهیم.

زمانی که دچار این سوگیری می شویم، ممکن است برداشت های اشتباهی از اتفاقات داشته باشیم و همه متغیرهایی که می توانند در بروز یک رفتار نقش داشته باشند را در نظر نمی گیریم.

سوگیری پس نگر

سوگیری گذشته نگرانه یکی از رایج ترین سوگیری های شناختی است که بیشتر ما در طول روز دچارش می شویم.

در سوگیری پس نگر زمانی که فرد با رویدادی روبرو می گردد، احساس می نماید از ابتدا می توانسته آن را پیش بینی کند و معمولا در افرادی که دچار این نوع سوگیری هستند این جمله را زیاد می شنویم من از اولش می دانستم!.

این سوگیری شناختی مصداق ضرب المثل معما چو حل گشت آسان گردد است. از نمونه هایی از این نوع سوگیری می توان به چند مورد اشاره نمود:

وقتی مسابقه ورزشی تمام می گردد اصرار دارد که از اول می دانسته کدام تیم قرار بود برنده گردد.

ادعا می نماید از اول می دانسته کدام نامزد انتخاباتی قرار است برنده انتخابات گردد.

وقتی از جلسه امتحانی بیرون می آید احساس می نماید جواب تمام سوالاتی را که پاسخ نداده، می دانسته است.

باور دارد که می توانسته پیش بینی کند سهام کدام شرکت ها در بازار بورس قرار بوده سودآور باشد.

سوگیری پس نگر به دلایل مختلفی می تواند بروز پیدا کند، از جمله توانایی ذهنی ما در یادآوری نادرست پیش بینی های قبلی مان، تمایل به این باور که وقایع غیرقابل اجتناب هستند و همچنین تمایل به این باور که می توانستیم وقایع خاصی را پیش بینی کنیم.

اثرات این سوگیری می تواند به دست بالا دریافت توانایی مان در پیش بینی و در نهایت به ریسک پذیری های غیرمنطقی و غیرعاقلانه منجر گردد.

اثر هاله

تا به حال شده در لحظه آشنایی یک فرد، حس خیلی خوبی دریافت کنید یا به اصطلاح به دل تان بنشیند؟ یا در نقطه مقابل در برخورد اول بدون هیچ دلیل روشنی از فردی خوش تان نیاید؟!

اثر هاله دقیقا همین سوگیری شناختی است که در آن بر اساس تأثیر اولیه ای که فرد روی ما داشته یا اولین ویژگی ای که از آن فرد نظر ما را جلب نموده است - که در بیشتر موارد نیز ویژگی هایی ظاهری است- مبنای قضاوت کلی ما از فرد خواهد شد.

در بسیاری موارد اگر فردی زیبا باشد، ما احساس می کنیم فردی باهوش، مهربان، مودب، خوش خلق و ... نیز هست.

در صورتی که زیبایی صورت ویژگی کاملا فیزیکی فرد است و قطعا نمی تواند نشانگر ویژگی های درونی و شخصیتی اش باشد. همه ما هر روز یا تحت تاثیر این سوگیری شناختی قرار می گیریم یا از آن برای اثرگذاری بهره می بریم.

از نمونه های دیگر این سوگیری شناختی می توان به این موارد اشاره نمود:

تصور می کنیم اگر محصولی از سوی شخصیت های جذاب و شناخته شده تبلیغ گردد، قطعا محصول باارزش و باکیفیتی است.

تصور می کنیم نامزد انتخاباتی که با اعتمادبه نفس بیشتری صحبت می نماید، حتما فرد باهوش تر و کارآمدتری هم خواهد بود.

پژوهش ها نشان داده در دادگاه هایی که هیات منصفه در رای نهایی دخیل است، در بسیاری موارد چهره فرد متهم روی قضاوت شان در خصوص جرم موثر خواهد بود.

عمده علت های بروز اثر هاله به نوعی با سوگیری تاییدی در ارتباط است. ما به دنبال اثبات نتیجه گیری اولیه خود در خصوص فرد هستیم و به همین دلیل ویژگی هایی را می بینیم که می تواند تاییدنماینده نظر اولیه ما در خصوصش باشد. اما این سوگیری ذهنی به شدت در جامعه و رفتارهای ما اثرگذار است.

برای مثال، در یک مصاحبه شغلی، فردی که جذاب تر و مشتاق تر برای فرصت شغلی به نظر بیاید معمولا شانس بیشتری برای پذیرفته شدن به عنوان فردی مستعد، باهوش و کارآمد خواهد داشت.

سوگیری تأییدی

وقتی دچار این نوع سوگیری شناختی می شویم، ناخودآگاه تمایل داریم آن بخشی از اطلاعات را بشنویم یا ببینیم که می تواند تأییدنماینده باورهایی باشد که در ذهن ما وجود دارد. درواقع مغز فرد آماده می گردد هر اطلاعاتی که می تواند به نحوی تأییدنماینده فکر یا باوری باشد که در ذهنش وجود دارد، جمع آوری کند.

به عنوان مثال: از میان اخبار واکسن های کووید 19 که این روزها زیاد مطرح می گردد، فقط خبرهایی که تأییدنماینده پیروزیت واکسن موردنظرش باشد یا برعکس خبرهای ناپیروز بودن واکسنی را که به نظرش نمی تواند کارآمد باشد، می شنود.

وقتی هنگام گفت وگو صحبت به سمت جهت مخالف نظرش کشیده می گردد، ناخودآگاه آن بخش ها را نمی شنود یا اصلا موضوع بحث را عوض می نماید.

تمام وجوه و ابعاد یک موضوع را به صورت منطقی و عاقلانه در نظر نمی گیرد.

فقط در فضای مجازی افرادی را دنبال می نماید که با زاویه فکری اش همسو هستند.

حتی در انتخاب منابع خبری نیز سراغ منابعی می رود که هوادار دیدگاهش هستند و به آن پروبال می دهند.

علت رخداد این سوگیری به خوبی روشن نشده است اما بر اساس فرضیاتی که در این رابطه مطرح است، زمانی که مغز به دنبال اطلاعات تأییدی است، می تواند حجم اطلاعات موردنیاز برای نتیجه گیری و تصمیم گیری را با این فیلتر تا حد زیادی کاهش دهد.

از طرفی در این حالت از عزت نفس نیز به نوعی محافظت می گردد. این که فرد حس کند باورهایی که داشته همگی درست بوده، حس اعتمادبه نفس بهتری به او می دهد.

دو فردی که در دو سمت مقابل یک موضوع یا تفکر قرار دارند، می توانند از اطلاعات کاملا یکسان دو برداشت کاملا متفاوت و متقابل به دست بیاورند که هرکدام تأییدنماینده طرز فکرشان است. به همین علت پس از مدتی سوگیری تأییدی می تواند به شکل گیری تفکرات متعصبانه ختم گردد.

اثر اجماع کاذب

اثر اجماع کاذب نوع دیگری از سوگیری های شناختی است که طی آن فرد تخمین دست بالایی از تعداد افرادی دارد که با او هم عقیده، هم نگرش و هم نظر هستند و ارزش های مشترکی دارند. برای مثال:

فکر می کنید که افراد نظر شما را در بحث های جنجالی مطرح می نمایند.

تعداد افرادی که با شما هم نظر هستند را دست بالا می گیرید.

تصور می کنید که بیشتر مردم میل و خواسته شان کاملا مطابق میل و خواسته شماست.

به عقیده پژوهشگران، اثر اجماع کاذب به دلایل مختلفی رخ می دهد. اول، گروهی از افراد که ما بیشترین زمان را با آنها می گذرانیم یعنی خانواده و دوستان مان اغلب افرادی هستند که بیشترین میزان نزدیکی فکر و عقیده را با ما دارند. به همین دلیل ممکن است این تصور در ما به وجود بیاید که تفکر و عقیده ما در جامعه غالب است؛ حتی زمانی که در گروه هایی غیر از خانواده و دوستان مان قرار داریم باز این تصور را داریم که همه مثل من فکر می نمایند.

این موضوع علاوه بر ایجاد تصوری نادرست از این که بیشتر افراد جامعه با شما هم عقیده هستند، ممکن است به ارزش بیش از حد قائل شدن برای عقاید و تفکرات تان منجر گردد. به همین دلیل ممکن است در بعضی موارد هنگام تصمیم گیری ها اصلا در نظر نگیرید که دیگران چه احساسی از این تصمیم شما پیدا خواهند کرد.

سوگیری لنگر انداختن

در این نوع سوگیری ذهن فرد به اولین اطلاعات که به دست می آورد گیر می نماید و بیشتر از آن به دنبال اطلاعات تکمیلی نمی رود.

برای مثال: در مذاکرات تجاری اولین قیمتی که مطرح می گردد نقطه لنگراندازی در ذهن افراد خواهد بود و پس از آن بقیه مذاکرات بر مبنای همین نرخ پیش خواهد رفت.

گاهی بعضی اعداد به گوشمان می خورد که ممکن است موجب تخمین اشتباه در خصوص موضوعی کاملا بی ارتباط گردد.

پزشکان خیلی احتمال دارد که در دام این سوگیری ذهنی هنگام معاینه بیمارانشان بیفتند. اولین علائم و توضیح حالی که بیمار می دهد موجب لنگرانداختن ذهن پزشک در همان اطلاعات اولیه و تشخیص بر مبنای آنها گردد.

در این حالت ذهن پزشک از سایر علائمی که بیمار پس از آن توضیح می دهد، رد می گردد و ممکن است تشخیص به سمت و سویی اشتباه راهنمایی گردد.

گرچه وجود این سوگیری شناختی در مطالعات مختلف به اثبات رسیده اما هنوز سازوکار و علت رخدادش به خوبی معین نشده است.

بعضی پژوهش ها این موضوع را تا حدی وابسته به منبع اطلاعاتی که ذهن در آن لنگر می اندازد، می دانند. در هر صورت این سوگیری شناختی نیز مانند هر سوگیری شناختی می تواند به تصمیم گیری های نادرست منجر گردد. به ویژه که در این حالت معمولا تصمیم گیری ها شتابزده و بدون در نظر دریافت همه موارد و جوانب دخیل در یک موضوع خواهد بود.

اثر اطلاعات نادرست

اثر اطلاعات نادرست از تغییرپذیری خاطرات براساس اتفاقاتی که پس از آن خاطره افتاده صحبت می نماید. فردی که شاهد تصادف یا جرم و جنایتی بوده، تصور می نماید که صحنه حادثه را به روشنی به یاد می آورد اما شگفت آور است که براساس نتایج، خاطرات ما می تواند به راحتی توسط اطلاعاتی که پس از آن خاطره در اختیارمان قرار می گیرد، شکل دیگری به خود بگیرد.

برای مثال: تحقیقات ثابت نموده اند که حتی سوال پرسیدن درخصوص یک رویداد می تواند به سادگی خاطره آن رویداد را در ذهن فرد تغییر دهد.

تماشای گزارش های تلویزیونی از یک حادثه و شنیدن روایتی متفاوت می تواند خاطره فردی را که هنگام رخداد آن حضور داشته، تغییر دهد.

شنیدن صحبت های افراد دیگر در خصوص خاطره ای که شما نیز در آن حضور داشتید و روایتی که از دیدگاه آنها شکل گرفته، می تواند تصویر ذهنی شما را از آن خاطره تغییر دهد.

محققان چند عامل را در این پدیده دخیل می دانند؛ اختلاط اطلاعات جدید به دست آمده با خاطرات قدیمی تر و همچنین در بعضی موارد، پرشدن جاهای خالی در خاطره با اطلاعات جدید می تواند موجب تغییر خاطره شما نسبت به آنچه واقعا اتفاق افتاده است گردد.

اثرات این پدیده می تواند از تغییر خاطرات کوچک تا اشتباهاتی مهم متفاوت باشد. ممکن است به اشتباه تصور جدیدی از اتفاقی که سر کار برایتان اتفاق افتاده ایجاد گردد یا حتی شاهد یک پرونده جنایی، مضنونی را به اشتباه به عنوان متهم شناسایی کند.

عسل اخویان طهرانی - دانش / روزنامه خبرنگاران

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 20 فروردین 1400 بروزرسانی: 20 فروردین 1400 گردآورنده: ccirca.ir شناسه مطلب: 887

به "مغز هم همواره منطقی نیست!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "مغز هم همواره منطقی نیست!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید